1. خانه
  2. اخبار خودرو
  3. تصادفات و حوادث
  4. آشنایی با دادگاه های مربوط به تصادفات کوچک در آمریکا

آشنایی با دادگاه های مربوط به تصادفات کوچک در آمریکا

4 خرداد 1395
  • 1

هنگامیکه اولین بنز ۱۹۰ چهاردر مدل ۱۹۸۴ را در سال ۱۹۸۶ خریدم فروشنده که خانم مسنی بود در جواب سئوال من مبنی بر تصادفی بودن ماشین گفت که ماشین متعلق به شوهر مرحومش بوده و هیچگاه تصادف نکرده است. من هم با اطمینان از گارانتی ماشین و حرف آن خانم ماشین را زیاد چک نکردم. هفته بعد دیدم کولرش کار نمی کند آنرا به نماینده مجاز بنز بردم روز بعد آنها زنگ زدند و گفتند که متأسفانه نمی توانند گارانتی را قبول کنند زیرا ماشین تصادف کرده و موقع تعمیر سیم های کولر را عوضی بسته اند. من از آنها خواستم که این نظریه را بنویسند و به من بدهند. از سوئی همکاری داشتم که مادرش در اداره راهنمایی کار می کرد.

تصادف اتومبیل در آمریکا

گفتم اگر ممکنست گزارش ماشین را که به افراد عادی نمی دهند به من بدهند. او هم لطف کرد و گزارش را داد. معلوم شد که خدابیامرز گلگیر طرف شاگرد را به تیرچراغ کوبیده است. به دادگاه خسارت های کوچک که حد آن در سال ۱۹۸۶ یکهزار دلار بود رفتم که ادعای خسارت بکنم. بمن گفتند که باید یک نامه بدهم به طرف و طلب خسارت بکنم اگر پاسخ نداد یا قبول نکرد بعد بروم دادگاه فرمی را پر کنم و شرح ماوقع را بنویسم. من هم نامه ای به آن خانم نوشته و پست کردم که بی جواب ماند. سپس به دادگاه رفتم و فرم مربوطه را پر کردم. گفتند که حالا باید یک کپی از این شکایت را بطریقه مطمئنی بدست خانم برسانی راه اول فرستادن نامه از طرف کلانتر محل بود که طرف در را باز نکرد. روش دوم که به آن serve کردن می گویند مستلزم این بود که به شرکتی که سی دلار پول می گرفت پول بدهم که وی را serve یا به دادگاه احضار کنند. این افراد با کلک های مختلف بعنوان سیمکش، لوله کش و غیرو می توانند در خانه طرف را زده و بمحض باز شدن در نامه را به داخل انداخته و به وی بگویند که شما به دادگاه احضار شده اید. یا حتی در بیرون خانه منتظر باشند و نامه را زیر برف پاک کن طرف گذاشته و به وی اعلام کنند که به دادگاه احضار شده است. تضمین این احضار کننده ها برای دادگاه کافی است که بداند طرف از احضار خود خبر دارد و نمی تواند بگوید که خبر نداشتم.

در روز دادگاه چندین شکایت کننده و شکایت شونده حضور پیدا کردیم و قاضی پس از حضور و غیاب از ما خواست که از سالن دادگاه بیرون رفته و مدارک خود را به یکدیگر نشان بدهیم. از نظر قاضی فقط مدارکی قابل ارائه بود که طرف دیگر آنرا دیده باشد. اینجا برای من بد شد زیرا قصد داشتم که جلوی قاضی بگویم که وی ماشین تصادفی را بدون تصادف قلمداد کرده و سر من کلاه گذاشته و هنگامیکه طرف ادعا می کرد که خیر ماشین تصادفی نیست مدارک تعمیرگاه مجاز و راهنمایی و رانندگی را رو می کردم که نشان بدهم که طرف دروغگوست. ولی با دستور قاضی چون مجبور شدم که مدارک را قبلاَ نشان بدهم خانم که پسرش را با خودش آورده بود گفت ما که بشما گفتیم ماشین تصادفی است و شما گفتی اشکال ندارد!!

بهرحال من و همسرم در جلوی قاضی ایستاده و در طرف دیگر خانواده مافیای ایتالیائی شامل مادر پیر، پسر، عروس و نوه ها ایستاده بودند که خود را یک خانواده دوست داشتنی و راستگو جلوه بدهند.

قاضی از من شرح ماجرا را خواست و گفتم. بعد از آنها خواست که طرف گفت که ما به ایشان گفتیم که ماشین تصادفی است ولی گفت اشکالی ندارد. حالا قاضی باید تشخیص می داد که چه کسی دروغ می گوید. از من پرسید شغلتان چیست. گفتم مدیر کیفیت یک شرکت کامپیوتری از پسر آن خانم شغل وی را سئوال کرد. وی گفت مغازه مشروب فروشی.

قاضی گفت بروید حکم خود را ظرف یک هفته می فرستم. یک هفته بعد حکم قاضی آمد که طرف باید ۱۰۵۰ دلار بمن بدهد. ۱۰۰۰ دلار بابت خسارت ۳۰ دلار خرج احضاریه و ۲۰ دلار خرج پر کردن فرم دادگاه. فکر می کنم که قاضی از روی شغلمان تشخیص داد که چه کسی می تواند دروغگو باشد.

این داستان مال ۱۹۸۶ بود و حالا سال ۲۰۱۵ بود و وقت آن بود که حقه باز دیگری را به دادگاه ببرم.

این بار بنز 280SL آرتیست ماجرا بود. ماشین را به یک تعمیرگاه غیرمجاز بنز که طرف بیست سال در بنز آلمان کار کرده بود بردم و از آنها خواستم سیستم برق را از مکانیکی به ترانزیستوری تبدیل کنند و قطعه را نیز با خودم بردم. طرف قبول کرد که در ازای ۱۵۰ دلار این کار را انجام بدهد. یکروز بعد زنگ زدم ماشین حاضر نبود و وقتی به تعمیرگاه رفتم احساس کردم که طرف خرابکاری کرده و می خواهد بنوعی سمبل نماید. به او گفتم ترانزیستور نخواستم. ماشین را همانطور که بهت داده بودم تحویل بده. طرف گفت باید ۳۰۰ دلار بدهی چون ۱۵۰ دلار برای نصب بوده که چون دستورالعمل درست نبوده نتوانسته ام نصب کنم و ۱۵۰ دلار هم باید بدهی که دوباره آنرا به حالت اول دربیاورم!

خلاصه متوجه شدم که طرف دارد دنبال بهانه می گردد که ماشین را همانطوری به من تحویل بدهد. این آقا کارمند روس صاحب مغازه بود که آلمانی بود و نحوه رضایت مشتری اش مدل روسی بود که مشتری اصلاَ مطرح نیست.

من وقتی که مقاومت کردم و گفتم باید ماشین را بحالت اول درآورده و مجانی تحویل بدهد طرف تهدید کرد که ماشین را همین الان ببر وگرنه از فردا باید روزی یکصد دلار بابت پارکینگ بدهی.

بلافاصله ماشین را در خلاص گذاشته و ۵۰ دلار دادم دو کارگر مکزیکی ماشین را حدود ۲۰۰ متر هل دادند و به یک تعویض روغنی آشنا بردند و از آنجا آنرا با ماشین بر به تعمیرگاه مجاز بنز فرستادم.

ماشین حدود ۱۷۰۰ دلار خرج داشت زیرا بُردی الکترونیکی سوخته بود که گیر هم نمی آمد و خلاصه ۵۰۰ دلار قطعه برد و ۱۲۰۰ دلار خرج کارگر ماشین یکهفته بعد آماده شد.

بلافاصله ایمیلی به تعمیرگاه خاطی زده و طلب پول خود را کردم. صددرصد مطمئن بودم که جوابی نخواهد داد ولی باید برای تعقیب از طریق دادگاه خسارت های کوچک این کار را می کردم. دو روز بعد به دادگاه رفته و با صرف ۵۰ دلار از وی شکایت کردم. حالا شکایت نامه را باید به دست تعمیرکار و صاحب تعمیرگاه می رساندم. مخارج آن شد ۱۲۵ دلار.

در ضمن متوجه شدم که حداکثر میزان خسارت که زمانی ۱۰۰۰ دلار بود اکنون به پنج هزار دلار افزایش پیدا کرده بود. روز دادگاه برای دو ماه بعد تعیین شد. دو ماه بعد در ساعت مقرر در دادگاه حضور پیدا کردم. سروکله صاحب تعمیرکار آلمانی و مکانیک روس وی نیز پیدا شد. با ادب با یکدیگر سلام و علیک کردیم و بداخل دادگاه رفتیم. قاضی زن حاضر شد و از ما حاضر غایب کرد. سپس از ما خواست که از دادگاه بیرون رفته و مدارک خود را در اختیار گروه مقابل بگذاریم در ضمن برای هر گروه یک واسطه تعیین کرد که افراد بازنشسته ای بودند که بدون دریافت پول و با دیدن یک دوره واسطه گری یک هفته ای در دادگاه بعنوان واسطه خدمت می کردند.

من و واسطه و دو نفر متهم به اتاقی رفتیم. ابتدا واسطه گفت که اگر صلح کنیم مبلغ رد و بدل شده باید نقد پرداخت بشود و اگر صلح نکنیم قاضی رسیدگی و حکم را یا همان موقع یا بعداَ صادر خواهد کرد. سپس از هریک خواست که شرح ماوقع را بگوییم. داستانهایمان شبیه بود ولی متهم نقص را در دستورالعمل غلط می دانست و من می گفتم که آنها بعنوان یک مکانیک بنز به دستورالعمل احتیاج نداشته اند و برق مثبت را به منفی و منفی را به مثبت وصل کردن تخصص عجیب و غریبی لازم ندارد.

واسطه پس از شنیدن داستان دو طرف گفت آیا حاضر به مصالحه با مبلغی متفاوت از مبلغ درخواستی هستید؟ من گفتم بله. آنها گفتند که اصلاَ حاضر به پرداخت هیچ مبلغی نیستند. پس از آن استیو یعنی واسطه از من خواست که برای ده دقیقه اتاق را ترک کنم. فکر کنم که به آنها گفت که اگر جلوی قاضی بازنده بشود با محاسبه خرج دادگاه و احضاریه باید حدود ۲۰۰۰ دلار بدهند و بهتر است با مبلغ کمتر مصالحه کنند. سپس از آنها خواست که از اتاق بیرون بروند و مرا خواست. وی گفت آنها حاضر شده اند ۵۰۰ دلا بدهند من گفتم من از یکهزار دلار یک سنت کمتر قبول نمی کنم. آنها را صدا کرد و آنها تا ۸۰۰ دلار بالا آمدند ولی من گفتم ترجیح می دهم که سعی کنم همان ۲۰۰۰ دلار را بگیرم تا اینکه آنها به ۱۰۰۰ دلار رضایت دادند. بلافاصله آقای آلمانی به بانک رفت و پول نقد گرفت و آورد و پول مرا داد. صلح نامه ای را امضا کردیم و سپس به حضور قاضی رفتیم و در آنجا هر دو اعلام صلح کردیم و قاضی پرونده را مختومه اعلام کرد. سپس همگی با هم دست داده و از دادگاه خارج شدیم. اینهم درسی برای مکانیکی که فکر میکرد با گردن کلفتی میتواند هر کاری بخواهد بکند و درسی برای من که به هر مکانیکی اعتماد نکنم. و اما چرا به نصف مبلغ رضایت دادم؟ دو روز بعد عازم تهران بودم و چنانچه بهر دلیلی قاضی شواهد بیشتر میخواست نبودم که ارائه بدهم. اگر هم حکم ٢٠٠٠ دلار را صادر میکرد و طرف چک میفرستاد من نبودم که نقد کنم و اگر هم پرداخت نمیکرد من نبودم که دنبال کنم. در این مواقع به ضرب المثل رجوع کرده و دیدم سیلی نقد به از حلوای نسیه است.

در این میان یک ایستگاه تلویزیونی نامه داده بود که اگر حاضر بشوم این دادگاه را در لس آنجلس و با شرکت فلان قاضی جلوی دوربین اجرا کنم آنها گارانتی میکنند که اگر طرف پول را نداد آنها اذ جیب بپردازند و پول هواپیمای رفت ر برگشت و هتل را هم خواهند داد. من متاسفانه وقت نداشتم که بروم و نمیدانم در صورت قبول من آنها طرف را چگونه راضی میکردند؟ شاید هم به او وعده میدادند که در صورت باخت خسارت وی را خواهند پرداخت! خلاصه نشد که هنرپیشه بشویم!!

منبع: وب سایت مهندس فرهاد کاشانی



نظرات

  • رضا خفن رضا خفن (4 خرداد 1395 ساعت 14:09)

    جالب بود