همه ما حداقل برای یک بار هم که شده ممکن است برای خرید یک خودرو به فکر فرو رویم و با توجه به شرایط موجود و استانداردهای شخصی خودمان در نهایت خودرویی را انتخاب و خریداری کنیم. اما اینکه در نهایت از انتخاب خود راضی خواهیم بود یا نه، خود مسئلهای بزرگتر و اساسی است که ممکن است علت آن نامناسب بودن خودرو انتخابی نباشد؛ بلکه امکان دارد در مراحل تحقیق و شناخت خودرو مطلوب خود نیازهای واقعی خود را نشناخته باشیم و برپایه نظرات و نیازهای دیگران و احساسات کورکورانه شخصی دست به انتخابی زده باشیم که شاید برای دیگران مناسب و بجا باشد، اما در نهایت نه تنها نیازهای ما را برطرف نکرده، بلکه سبب شده تا بیش از پیش در دام دردسرهای جدیدی بیفتیم.
در نوشته زیر سعی داریم تا برخی از اشتباهات رایجی که در کشورمان برای خریداران خودرو (و حتی کسانی که از خودرویی خاص حمایت کرده، آن را تبلیغ میکنند) دردسرساز میشود را معرفی کنیم؛ بلکه شمایی که این مطلب را مطالعه میکنید بعدها به آنها دچار نشوید!
خودرو شاسیبلند= بیابانگرد قهار!
اولین خودروهای شاسیبلند جهان همانند جیپ و لندروور و بیشتر خودروهایی که بنیانگذاران این عرصه بودند، برپایه خودروهای نظامی و نیازهای کاربردی همانند کار در مزارع و مراتع صعبالعبور پدید آمده بودند. همین خودروها هم کمکم به بازار ایران راه یافتند و عبارت جیپ مترادف با خودروهایی شد که همگی مجهز به سیستم انتقال قدرت به هر چهارچرخ و برخی دیگر از تکنولوژیهای مورد نیاز بودند که به تدریج به لیست بلندبالای آفرودبازی و نیازهای این دست خودروها افزوده شدند. اما تدریجاً خودروهایی جدید با شکل و شمایل خودروهای شاسی بلند و کاربردی متفاوت تحت عنوان کراساوورها و شاسی بلندهای شهری از میانه دهه90 وارد بازارهای جهانی شدند
که بیشتر برای استفاده روزمره داخل شهری و موارد مشابه مناسب بودند تا استفاده در محیطهای صعبالعبور و کوهستانی بیرون شهر. با راه یافتن این خودروها از میانه دهه 80 شمسی به بازار داخلی، کم کم ایرانیان هم با این خودروها آشنا شدند، اما به دلیل تبلیغات نادرست (خصوصاً از جانب واردکنندگان و حتی تولیدکنندگان داخلی) و ظاهر مشابه آنها با خودروهای شاسیبلند، در میان اکثریت مردم ایران کراس اوورها و شاسی بلندهای شهری دقیقاً مشابه خودروهای شاسی بلند حقیقی و آفرودرها پنداشته شدند. شاسی بلندهای شهری که بیشتر به دلیل جادار بودن و تسلط بهتر نسبت به محیط اطراف پدید آمدهاند، توانایی آفرود مناسبی ندارند و در بسیاری موارد تنها حسن آنها نسبت به خودروهای سدان و هاچبک هم اندازه و هم قیمت، توانایی عبور راحتتر از سرعتگیرها بدون برخورد کف خودرو با سرعتگیر است! اما متاسفانه بسیاری از مردم کشورمان هنگامی که خودروهایی همانند بامو X1، مرسدس GLK، انواع شاسیبلندهای چینی همانند محصولات لیفان و MVM و برخی دیگر از کراساوورها را خریداری میکنند، انتظار دارند تا آنها بتوانند پا به پای خودروهایی همانند تویوتا لندکروزر و پاژن از تپههای صعبالعبور بگذرند.
جالب است بدانید که در بسیاری از این خودروها نه تنها سیستم انتقال قدرت به هر دو محور (به عنوان اساسیترین نیاز یک آفرودر) وجود ندارد، بلکه حتی امکان سفارش آن میسر نیست. پس بهتر است این دست از خودروها را به دلیل تسلط بهتر و ابعادشان خریداری کنید تا تواناییهای آفرود. همچنین باید تاکید کرد که شاسی بلند بودن خودرو به معنای امنیت و ایمنی بیشتر آن نیست. خصوصاً اینکه شاسی بلندها به دلیل بالا بودن مرکز ثقل، پایداری کمتری نسبت به سایر خودروها دارند و در برخوردهای شدید برای عابران پیاده و موتورسیکلتها معضلات عدیدهای را پدید میآورند.
برندگرایی، تعصب محوری و عدم توجه به کیفیت و برتری محصولات
برای مدتی اندک محصولات کمپانی آئودی در تیراژی ناچیز به کشورمان راه یافتند. حضور کمرنگ این خودروساز در کنار عدم شناخت کافی ایرانیان از این خودرو سبب شد تا همانند گذشته، بسیاری آئودی را یک خودروساز درجه2 بپندارند و حتی ملیت آن را نشناسند؛ به طوری که مشاهده شده بسیاری آئودی را یک خودروساز ایتالیایی بدانند! این مورد یکی از صدها نمونه مشابهی است که در بازار ایران سبب شده است تا برخی برندها با شکست مواجه شوند و برخی دیگر نیز بسیار سادهتر بتوانند جایگاه مناسبی به دست آورند. یکی از مهمترین عوامل این روند، گذشته تاریخی و تبلیغات برندهایی خاص است.
برای مثال، در میان ما ایرانیان مرسدس بنز و بامو به عنوان خودروهایی باکیفیت و لوکس شناخته شدهاند که حتی اگر دست به تولید خودرویی نهچندان مناسب و به دور از حد و اندارههای برند خود بزنند، منزه از گناه هستند و قطعاً محصول آنها برترین نمونه است. وضعیت مشابهی برای خودروهای آمریکایی وجود دارد. بارها در کوچه و خیابان شنیدهام که بسیاری آرزوی ورود مجدد خودروهایی آمریکایی به بازار ایران را دارند. حال آنکه با اندکی مطالعه نشریات و رسانههای معتبر بینالمللی همانند مجلات آمریکایی و انگلیسی و آلمانی، متوجه این امر خواهید شد که تعدادی از محصولات بنز و بامو در حد و اندازههای نام و نشان این دو خودروساز نیستند و از رقبای هموطن خود همانند فولکس واگن و آئودی و همچنین محصولات رقیب ولوو و برخی دیگر از خودروسازان ضعیفتر ظاهر شدهاند.
همچنین امروزه تقریباً هیچ یک از محصولات آمریکایی در حد و اندازههای دوران اوج آمریکاییها (دهه 50 تا اواسط دهه 70 میلادی) نیست و برای مثال در بسیاری از مقایسههای گروهی، محصولات شورولت قائله را به هم کلاسان خود از برند ژاپنی تویوتا میبازند. اما به دلیل تعصبگرایی بیمورد و تا حدی غیرمنطقی حاکم بر تفکر خودرودوستان داخلی، هرگز مواردی همچون کیفیت و ایمنی مورد توجه ما قرار نمیگیرد. کمتر کسی شاید بداند که آئودی سالهاست که توسط مؤسسات معتبری همچون JD Power از نظر کیفیت محصولات بارها بالاتر از مرسدس بنز و آئودی قرار گرفته است. اما جالبتر از آن این است که در بسیاری از موارد محصولات ژاپنی و کرهای از نظر کیفتی و ایمنی بالاتر از رقبای آلمانی و آمریکایی خود قرار میگیرند. همین نشاندهنده تفکر بسته ما برای انتخاب خودرو است؛ تفکری که بیشتر به برندگرایی نظر دارد تا منطق و بررسی موشکافانه.
برخورد با خودروهای دست دوم
در کشورمان دقیقاً 2 دیدکاه کاملاً متناقض پیرامون خودروهای دست دوم و کارکرده وجود دارد؛ دسته اول کسانی هستند که خودروهای دست دوم را همانند مسواک کار کرده به درد نخور و دور انداختنی میپندارند و از خرید آنها اجتناب میکنند؛ چرا که به گفته آنها مشخص نیست که مالکان سابق خودرو چه بر سر آن آوردهاند و خودرو نو حس بهتری را به مالک القا میکند. دیدگاه دوم اما از آن افرادی است که اصرار دارند که خودروهای دست دوم به دلیل آنکه تا حد امکان نزول قیمت خود را تجربه کردهاند و آببندی آنها انجام گرفته است، ضرر کمتری را متوجه خریدار میکنند و با بودجهای مناسب قابل خریداری هستند.
هر دو این دیدگاهها کاملاً صحیح و قابل استناد هستند، اما متاسفانه بسیاری از افراد در مورد این دو دیدگاه به طور قطعی و به قولی «صفر و یکی» برخورد میکنند. اما باید توجه داشت که 2 دیدگاه مذکور در حقیقت مضرات و محاسن خودروهای دست دوم را بیان میکنند و به طور مطلق برقرار نیستند. برای مثال ممکن است شخصی که متعلق به گروه دوم است قصد خرید یک خودرو دست دوم را داشته باشد و به سراغ یک خودرو دست دوم از نوع لوکس آلمانی برود. به دلیل آنکه در انتخاب این خودرو فاکتور استهلاک و قیمت قطعات فنی محاسبه نشدهاند، ممکن است شخص با وجود آنکه کیفیت و عملکرد بهتری نسبت به یک خودرو ژاپنی یا کرهای صفر هم قیمت دریافت کند، اما هزینههای تعمیر و نگهداری به قدری وحشتناک باشد که از خرید خود پشیمان شود. دقیقاً نقطه مقابل این هم ممکن است رخ دهد و فردی از عملکرد ضعیفتر خودرو کرهای خود نسبت به یک رقیب دست دوم آلمانی ابراز گلایه کند. این بدین معناست که خریدار به دلیل تفکر یکجانبه خود تمامی محاسن و کاستیهای انتخابهای خود را بررسی نکرده، صرفاً به دلیل تفکر بدی که نسبت به گروه دیگر داشته به سراغ انتخاب خود رفته است. این درحالی است که اگر او شناخت کاملی نسبت به خواستههای خود داشت، قطعاً میتوانست خودرویی را انتخاب کند که نیازهای مورد نظر او را برطرف کند.
خودرو گران قیمت= خودرویی با تواناییهای یک سوپراسپرت!
زمانی بود که در بازار خودرویی کشور، خودروها به 2 دسته گرانقیمت و ارزانقیمت تقسیم میشدند. خودروهای گرانقیمت معمولاً از عملکرد فنی مناسبتری برخوردار بودند و شتابگیری بهتر و حداکثر سرعت بیشتری داشتند. این مسئله خصوصاً در میانه دهه 70 شمسی بیش از پیش مطرح بود. در آن زمان بسیاری پژو 405 را یک خودرو با تواناییهای یک خودرو اسپرت قلمداد میکردند، چرا که در بازار کم تنوع آن دوره رقیب اصلی آن یعنی دوو سیلو عملکرد فنی نرمتر و آرامتری داشت.
اما این تفکر با ایجاد تنوع در بازار و ورود خودروهایی همانند پژو 206، نیسان ماکسیما و سیتروئن زانتیا و سپس با ورود خودروهای وارداتی نهتنها این ذهنیت تغییر نیافت، بلکه با ورود خودروهای وارداتی مدرنتر که بهمراتب عملکرد فنی بهتری از رقبای تولید داخل داشتند، بهمراتب تقویت شد. حال دیگر کمکم صاحبان بسیاری از خودروهای خانوادگی وارداتی آلمانی، ژاپنی و حتی کرهای به جای آنکه خود را سوار بر یک خودرو مدرن خانوادگی (حتی از نوع لوکس) بپندارند، خود را سوار بر یک سوپراسپرت چهاردر میپنداشتند که میتوانستند در جادهها و خیابانهای کشور حریف بطلبند! یکی از مهمترین دلایل این ذهنیت را باید در عدم واردات خودروهای اسپرت و با عملکرد فنی بالا در تیراژ بالا دانست.
چنین اتفاقی سبب میشود که هیوندای جنسیس که یک خودرو اسپرت با تواناییهای فنی نسبتاً مناسب است، قبل از ورود تویوتا GT86 از نظر عملکرد با خودروهای سدان لوکس کرهای و ژاپنی مقایسه شود! همچنین یکی دیگر از دلایل این مقایسه ورود گونههای اسپرت سدانهای مذکور (خصوصاً آلمانیها) است که سبب شده است تا کسی که سوار بر یک مرسدس C200 است خود را همپای کسی بداند که سوار بر یک C350 یا حتی نمونه AMG همان کلاس مرسدس است. متاسفانه بسیاری از مردم از این نکته که واردکردن فشار بیش از اندازه و بردن خودرو تا مرزهای تواناییهای خود ممکن است صدمات و خطرهای جبرانناپذیری را متوجه خودرو و سرنشینان آن کند، غافلند. اما متاسفانه هنوز هم شاهد مسابقات خیابانی و به قولی «کل کل»های داخل شهری میان خودروهای سدان با پیشرانههای 140 اسب بخاری و شاسی بلندهای سنگین وزن (مقصود امثال پورشه کاین و بامو X6 که پلی میان خودروهای شاسی بلند و اسپرت هستند، نیست) هستیم! خودروهایی که گویی به دلیل قیمت بالایشان این احساس را در خریدار ایجاد میکنند که «چون گران هستیم، قطعاً سریع هم هستیم!» این خودروها برای استفاده شهری و حتی اقتصادی، مصرف سوخت مناسب و سواری نرم و راحت پدید آمدهاند و خودروسازان در طراحی آنها کمتر اهمیتی به تواناییهای اسپرت ندادهاند.
نویسنده : نیما مجتهدزاده